فانوس ادب
وبلاگ ادبي سینا صارمی
خلوت سبـز خدا در دل دشت سیاه شوره زاری است عجیب خس و خاشاک در آن می روید دو قدم بالاتر چشمه ای هست لذیذ که زلال است و لطیف در کنار چشمه پونه هایی خوشبو لوخ هایی چه بلند داخل کال بزرگ مثلِ دوران خوش کودکی ام جرعه ای آب از آن می نوشم فارغ از رنگ و ریا فارغ از تیرگی عاطفه ها خلوتی دارد دل با خدای خود در این دشت بزرگ که چگونه این آب از دل سنگ سیاه همچنان می جوشد؟ با تو می گویم من ای برادر، ای دوست قلمت را بردار روی کاغذ بنویس تا طلوع گلِ سرخ یک قدم مانده هنوز چه کنم از دنیا ثروتی نیست مرا؟ تا که آن را بخشم بی تکلّف به شما ولی اکنون دارم گوهری ناب و عزیز هدیه ی من به شما خلوت سبز خدا ... سینا صارمی اول شهریور یک هزار و سیصد و نود و سه هجری شمسی باخرز روستای قلعه نو علیا
((باغ های شیجو)) تو اگر گام نهی بر در کاشانه ی من یا به صلّابه کشی جسم نحیفم را تو دسته دسته گل سرخ می چینم من به پاس قدم هات ناز چشمان تو را خواهم جست زندگانی این است گاه شیرین تر از قند و عسل یا که تلخ تر از باده زهر لختی آهسته بیا جاده ها گُل کاری است. مهرتان را سپاس دوستان همراه از محبت شما در روز تولدم و پیام تبریک و کامنت زیبایتان نهایت تشکر را دارم زنده باشید خداوند یار و یاورتان
... سینا صارمی ... شنبه 2 شهريور 1393برچسب:خلوت سبز خدا, روز تولد, تشکر روز تولد, هدیه ی تولد, سینا صارمی, مسکین باخرزی, :: 1:1 قبل از ظهر :: نويسنده : سینا صارمی آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها نويسندگان |
|
![]() |